احزاب در ایالات متجده امریکا
احزاب در ایالات متجده امریکا
احزاب در ایالات متجده امریکا
نويسنده:محمد جواد فرمانی
صحنه سياسي آمريكا از زمان شروع تا به امروز جز در برهه كوتاهي در زمان رياست جمهوري جرج واشنگتن تا به امروز شاهد رقابت دو حزب بزرگ بوده است .ريشه دو حزبي بودن آمريكا را در زماني جستجو كرد كه فدراليست ها با مخلفان خود بر سر تصويب قانون اساسي جدال مي كردند ومورد بعدي را در تاثيري كه انقلاب فرنسه بر روي آمريكا گذاشت .
كه اين تاثير به د و صورت جلوه گر شد كه جامعه آمريكا را به دوگروه تقسيم كرد :
گروه اول معتقد به اين بودند كه انقلاب فرانسه مبارزه اي ميان اسارت و آزادي وحكومت مطلقه ودموكراسي تعبير مي كردند .اين گروه موسس حزب جمهوري خواه دمكرات شدند وبعدا نام حزب را به دموكرات تغيير دادند .
گروه دوم كه اين انقلاب را يك نوع كشمكش ميان هرج مرج ميان خدانشناسي ومذهب ميان فقير وغني مي دانستند كه به حزب فدراليست ها پيوستند كه از آن حزب جمهوري خواه امروزي پديد آمد
دوره هاي احزاب در امريكا به سه دوره كلي تقسيم مي شود :
دوره اول سال هاي 1830-1790
دوره دوم سال هاي1860-1830
دوره سوم سال هاي1860 تا امروز
فدراليست ها كه از سوي ملاكين بزرگ , بازرگانان و خانواده هاي صاحب نام بزرگ در شمال شرقي و حوزه اقيانوس اطلس حمايت مي شدند و هوادار يك دولت مردمي نيرومند بودند.
فدراليست ها اولين و دومين رياست جمهوري را از آن خود كردند ولي به علت تشكيلات محدود در دوره هاي بعدي شكست خوردند و ازبين رفتند .
بعد از آن در يك دوره كوتاه هنگام رياست جمهوري جيمز مونروئه و جان كوئينسي آدامز سيستم تك حزبي در آمريكا حاكم شد تا دهه 1830 كه دوباره سيستم دو حزبي پياده شد.
حزب ويگز از طرف هنري كلي ودانيل وبستر رهبري مي شد به دنبال نزاع برسر برده داري در دهه 1850 دوره دوم رقابت حزبي نيز تمام شد .موضوع برده داري توام احزاب قدرتمند آنروز را از ميان برد در نتيجه حزب هاي اقليت در برهه كوتاهي درآن زمان فعاليت كردند.
مرحله اول 1896-1860
مرحله دوم 1913-1896
مرحله سوم 1932-1913
مرحله چهارم 1933 تا كنون
حزب دموكرا ت : اين حزب يكي از دو حزب نيرومند در آمريكا است .
پيشينه اين حزب ريشه در حزب جمهوري خواه دموكرات دارد در اواخر قرن هجدهم .اين حزب به عنوان حزب مخالف فدراليست ها توسط توماس جفرسون و جيمز مديسون تاسيس شد . هوداران خود را جمهوري خوا ه مي ناميدند تا حمايت خود را از انقلاب فرانسه اعلام كنند .و پسوند دموكرات نيز به عنوان مردمي بودن به اين نام افزوده شد . اين حزب خواستار محدوديت قدرت حكومت فدرال به منظور حفظ آزادي فردي بود . با به قدرت رسيدن اندرو جكسون در سال 1828 نام جمهوري خواه از حزب برداشته شد و حزب با نام رسمس دموكرات در صحنه هاي سياسي به فعاليت ادامه داد . هواداران اين حزب از ميان كشاورزان خرده پا وخرده مالكين و طبقه متوسط پايين شهري بودند كه بخاطر آرمان دموكراسي مشاركتي جفرسون جذب اين حزب شده بودند.
درسال 1928 , همزمان با به قدرت رسيدن جكسون و تغير نام حزب به دموكرات حزب جنبش جديدي را پيدا كرد و باعث شد تا پايگاه حزب در ميان مردم افزايش يابد . و دليل ديگر اين بود كه جكسون در يك خانواده فقير جنوب به دنيا آمده بود و اين باعث شده بود كه او به شدت مدافع آزادي هاي فردي باشد و صداي او بازتاب خواسته هاي فقرا در دولت تلقي مي شد . از همان زمان بود كه حزب دموكرات بتدريج در ايالت هاي جنوبي وجنوب غربي نفوذ پيدا كرد و پايگاه اجتماعي وسيعي درميان اهلي جنوب يافت و منافع ان نيز با منافع مالكين كشتزار هاي پنبه وبرده داري گره خورد . در جنگ هاي داخلي آمريكا در سالهاي 1865-1861 هواداران حزب دموكرات از هواداران جمهوري خواه صنعتي وبازرگاني شمال شكست خوردند ودر جنوب برده داري جاي خود را به كشت سهم بندي شده پنبه داد اين گروه كوشش هاي زيادي كردند در دور نگه داشتن جمعيت عظيم سياه پوستان از مشاركت در سياست . و دژ محكمي براي دموكرات شد و سناتور ها ونمايندگاني غير ليبرال را برگزيد . در ايالتهاي ساحل شمال شرقي تغييرات اقتصادي واجتماعي بين سال هاي 1920-1865 حاصل شد و اين امر باعث شد كه چيزي حدود سي ميليون مهاجر به آمريكا بيايد كه هم زمان شد با رشد سريع صنعت وشهر نشيني . حزب دموكرات اين گروه هاي تازه وارد را كه شامل ايرلندي ها لهستاني ها , ايتاليائي ها , كاتوليك ها و يهوديان بودند به خود جذب كرد و توانست پايگاهي را در شمال نيز به دست آورد .اين امر با انتخاب فرانكلين د روزولت در سالهاي ركود بزرگ دهه 1930 تقويت شد .
در اين دوران حزب دموكرات با پيشبرد طرح اصلاحاتي خود به نام <برنامه نوين> به ترميم اقتصاد و كم كردن مشكلات گروه هاي اسيب پذير و كم در آمد پرداخت . اجراي اين برنامه چنان پشتيباني گسترده اي را براي حزب به ارمغان آورد كه حتي در كنگره نيز به حزب برتر تبديل شدند و سي شش سال كنگره را و بيست هشت سال رياست جمهوري را بدست داشتند . در اين دوران ليبراليسم به انديشه مسلط در آمريكا تبديل شد و دموكرات ها توانستند ائتلاف هاي بزرگي را ميان گروه هاي كارگري و قومي ونژادي به وجود آورند و رهبران اتحاديه هاي كارگري را ترغيب كنند تا به نفع آنها رائ دهند . انان نيز متقابلا كمك هايي در امور رفاهي و استخدام و قرار داد ها عرضه كردند. دموكرات ها به عنوان حزب حامي كارگران شناخته شدند.
اما حزب دموكرات همواره يك حزب واحد و يك پارچه نبوده است كه اختلاف هاي بزگي ميان آنها به وجود آمده است مه مي توان به اين اختلاف اشاره كرد كه ميان محفظه كاران و ليبرال هاي شمال شرقي بروز كرده است .
شكاف ميان اين جناح ها در دهه 1960 كه دموكراتهاي شمالي رهبري حكومت فدرال را به عهده داشتند براي انجام اصلاحا تي در زمينه حقوق ردي فشار مي آوردند كه آنها خواهان عدم جدايي سياهان از سفيد پوستان بودند كه اين امر در دوره رياست جمهوري كندي و جانسون مايه اختلاف شديدي ميان دموكرات هاي شمالي و دموكرات هاي واپس گرا و نژاد پرست ايالت هاي جنوبي شد و سفيد پوستان ايالت هاي جنوبي از حمايت حزب دست كشيدند و بسياري از اعضاي كنگره عليه رئيس جمهور رائ دادند. اين كار باعث شد تا شاخه جنوبي حزب جناح كنگره و شاخه شمالي جناب رئيس جمهوري نام بگيرد .در سال هاي پايان دهه 1960 كه همراه بود با سرخوردگي ليبرال هاي شمالي از مداخله نظامي در ويتنام چنان اختلاف آراء شدت گرفت كه حتي اتفاق آراء در مورد سياست خارجي نيز از هم پاشيد و تصميم حزب بر آن شد تا كوشش انجام دهد براي دموكراتيك كردن وگسترش پايگاه مردمي . پس از نزول حزب تا اواسط دهه هفتاد با پيروزي در انتخابات 1976 حزب سعي كرد كه ضمن بازسازي پايگاه مردمي خود را باز يابد .اما بحران گروگانگيري در ايران و ضعف كارتر در مديريت اين بحران حزب دوباره شكست خورد و تا دوازده سال رياست جمهوري را واگذار كرد . با پيروزي بيل كلينتون در انتخابات سال 1992 و اقدامات موفقيت آميز در زمينه مسائل اقتصادي و رفاهي با كمي تسامح مي توان اين برنامه را با برنامه نوين روزولت مقايسه كرد و دهه 1990 را مي توان دهه حزب دموكرات ناميد. حزب دموكرات دست كم از پنج جناح بزرگ تشكيل شده است كه اين جداي از گروه هايي است كه هنگام بروز مشكل سر بر مي آورند .
اخرين جناح پيرامون جسي جكسون چهره فعال سياه پوست به وجود آمد ومي كوشد تا ائتلاف تازه اي را از برخي از اقليت ها شامل سياهان ,اسپانيايي تبارها هواداران حقوق زن ، دانشجويان هواداران صلح وليبرال هاي ساكن در پيرامون شهر ها پديد آورد .
جدايي روزولت باعث شد تا اين حزب طي دو ده از 1930 و1940 در سراسر آمريكا در اقليت قرار بگيرد. اما با رهبري آيزنهاور اين حزب اصلاحات اجتماعي و اقتصادي را پذيرفت و موفق شد براي دو دوره پي در پي پست رياست جمهوري را به خود اختصاص دهد .
دهه شصت دهه عقب نششيني حزب جمهوري خواه از حزب دموكرات بود ولي دهه هفتاد و هشتاد را بايد دهه هاي جمهوري خواهان ناميد . به ويژه اينكه نيكسون و ريگان به عنوان دو رئيس جمهور از حزب جمهوري خواه موفقيت هاي خوبي را در سياست خارجي آمريكا به ارمغان آوردند .
در اين حزب نيز مانند حزب دموكرات ، جناح هاي متنوعي حضور داشتند . بزگترين شكاف ها در اين حزب ميان جوامع شهر نشين پيشرفته و دانش آموخته و ثروتمند و صنعتي ساكن در ايالت هاي شمال شرقي شهر هاي در حال گسترش مناطق داخلي و كرانه اقيانوس آرام كه جمهوري خواهان " وال استريت " ناميده مي شوند از يك سو ، و جوامع روستايي ساكن شهر هاي كوچك غرب ميانه وايا لت هاي مركزي كه به اصطلاح محافظه كاران " مين استريت " ناميده مي شوند از سوي ديگر ، وجود دارد . تجسم عيني جمهوري خواهان وال استريتي دوايت ايزنهاور و نلسون راكفلر هستند كه اساسا ميانه رو و هوادار جلب رضايت همگان بودند . اين جناح با اجراي برنامه هاي رفاهي موافقت مي كرد ،در مسائل اجتماعي اهل تسامح و در سياست خارجي انترناسيوناليست بود و در درون آمريكا هم سياست اقتصادي " كينز " مابانه و احتياط آميزي را اجرا مي كرد . اين جناح در ميا سالهاي 1940 تا 1956افرادي از جناح خود را به عنوان نامزد رياست جمهوري معرفي كردند و در نتيجه به عنوان جناح رياست جمهوري حزب جمهوري خواه معروف شدند.
جمهوري خواهان مين استريت در فلسفه خود بسيار سنتي تر ازجناح وال استريتي هستند و آنها به باور هاي خود مبني بر عدم مداخله دولت در فعاليت هاي بخش خصوصي به شدت پاي بند هستند و براي دولت تنها نقش كوچكي در مسائل اقتصادي قائل مي باشند ، از نظر اجتماعي به خانواده و شعارهاي پروتستاني اهميت فراوان مي دهند . و در سياست خارجي هودار قاطعيت و برخورد محكم هستند . اين جناح با انتخاب دونالد ريگان در انتخابات 1980 به جناح رياست جمهوري در حزب جمهوري خواه بدل شد .
حزب جمممهوري خواه به ياري تغييرات اقتصادي و اجتماعي ، از جمله رشد حومه هاي شهري و قشر كارمندان ، افزايش امكانات مادي و تحرك عمودي جوامع قديمي ايرلندي و ايتاليائي توانسته است موقعيت خود را به عنوان يك حزب كار آمد ملي تثبيت كند اين حزب توانسته است طي پنجاه سال گذشته از سيزده دوره رياست جمهوري در فاصله سال هاي 2000-1950 در هشت دوره از آن مقام رياست جمهوري را از آن خود كند.
هر يك از حزب هاي جمهوري خواه و دموكرات توانسته اند ، پشتيباني برخي از گروه هاي منطقه اي قومي ، نژادي و طبقاتي را جلب كنند .
مطالعات نشان داده كه دموكرات ها بخش بزرگ آراء كم درآمد ها ، سياه پوستان ، كاتوليك ها، اسپانيائي تبارها ،يهوديان و كارگران فاقد اتحاديه ثابت اهلي جنوب و ساكنان شهر هاي بزرگ را از آن خود كنند از سوي ديگر ، جمهوري خواهان از پشتيباني ثروت مندان و پروتستان هاي ساكن روستا و شهر هاي كوچك ، اهالي غرب ميانه و كرانه اقيانوس آرام بر خوردارند. چنين ناحيه بندي هايي نشان مي دهد كه هر حزب تقريبا نيمي از آمريكا را در اختيار دارد .
. با اين حال حزب هاي اقليت توانسته اند حضور در صحنه سياسي امريكا را حفظ كنند . اگر چه حزب هاي اقيت تا كنون در هيچ انتخابات رياست جمهوري موفق به كسب اكثريت آرا نشده اند يا اينكه به صورت يك نيروي منسجم در كنگره ظاهر شوند اما در سطح ايالتي به موفقيت هايي دست پيدا كرده اند . برخي از اين احزاب سال ها در صحنه رقابت هاي حزبي باقي مانده اند و برخي ديگر نيز بعد از مدتي از بين رفته اند . به طور كلي مي شود حزب هاي اقليت را به چهار دسته كلي تقسيم كرد .
« حزب هاي جامع و پايدار »
« حزب هاي نا مزد گرا »
« حزب هاي يك موضوعي »
« حزب هاي ائتلافي »
. اين حزب ها با نامزد كردن افرادي كه داراي ويژگي اه شخصي ، اجتماعي ،سياسي ، و يا اقتصادي منحصر به فرد هستند ، سعي مي كنند نظرها را به سوي خود جلب كنند . حزب پيشرو كه در انتخابات 1912 از حزب جمهوري خواه پديد آمد يك حزب نامزد محور بود . كه موسس اين حزب يكي از محبوب ترين رئيس جمهور هاي حب جمهوري خواه تئودور روزولت بود . يكي ديگر از حزب هاي نامزد محور حزب " اصلاح گراي نوين " بود كه در دهه 1990 پديد امد و به رهبري " راس پروت " كه نامزد رياست جهوري در سال 1992 بود . پروت يك بازرگان ثروتمند خود ساخته بود كه 60 ميليون دلار هزينه حزب را تامين كرد و بدين ترتيب يك نامزد يك حزب با محوريت خود تاسيس كرد . و اين حزب هم كاملا قائم به شخص پروت است . و احتمالا عمر چنداني هم نخواهد داشت .
يكي از عوامل نزديكي بيش از حد آراء نامزد هاي حزب دموكرات و حرب جمهوري خواه در سال 2000 حضور رالف نيدر و جلب نزديك به سه ميليون رائ به سوي خود بود .
مشخصه حزب هاي ائتلافي ارائه فعاليت هايي بانام تاييد متصلب مي باشد كه به نامزد ها اين امكان را ميدهد كه در ليست بيش از يك حزب قرارگيرند . براي نمونه ويليام جنينگزبريان در انتخابات رياست جمهوري سال 1896 از سوي دو حزب دموكرات و پاپيولست به عنوان نامزد مشترك معرفي شد . حزبهاي اقليت نقشي همانند همتاي اكثريت خود دارند .
علاوه بر اينها ، حزب هاي اقليت ، چهار نقش مهم در ساختار سياسي آمريكا دارند كه بسيار مهم است :
1- ين حزب ها موضوع ها و مسائلي را كه از ديد حزب هاي اكثريت ناديده گرفته مي شوند را بيان مي كنند .
2- مردم ناراضي از طريق اين حزب ها نارضايتي خود را از عملكرد حزب هاي اكثريت بيان مي كنند.
3- اين حزب ها از انتقال يك دوره حزبي به دوره ديگر كمك ميكنند.
4- اين حزب ها در برخي از زمان ها نوآوري هايي از خود نشان مي دهند ، براي مثال پيش از آغاز جنگ داخلي حزب هاي " خاك آزاد " و " آزادي " مواضع مهمي را در برابر موضع برده داري اتخاذ كردند . در دهه 1990 ، حزب اصلاح گراي نوين راس پروت به عنوان يك حزب اقليت تمام رائ دهندگان را به ارتباط مستقيم سياسي مطرح كرد .
حزب هاي كشاورزان ، كارگران : حزب هاي مستقل و گوناگوني كه در فاصله سال هاي 1900- 1870 فعاليت مي كردند اغلب اين عنوان را براي خود انتخاب مي كردند مهمترين اين حزب ها در سطح ملي حزب پشت سبز و حزب مردم گرا يا پاپيوليست بود . اين حزب ها اكثرا اصلاح طلب بوده و خواستار مداخله دولت در امور اقتصادي به نفع طبقات پائين جامعه بودند . بسياري از خواسته هاي آنان بعدها توسط احزاب اكثريت پذيرفته و به صورت قانون در آمد .
حزب پيشرو اين حزب توسط يكي از نيرومند ترين روساي جمهور آمريكا در اوايل قرن بيستم تئودور روزولت با انشعاب از حزب جمهوري خواه پديد آمد . حزب پيشرو در سه انتخابات رياست جمهوري در سال هاي 1912، 1924، 1948 بامعرفي نامزد به رقابت با ساير حزب ها پرداخت اما هيچگاه نتوانست موفقيتي بدست آورد.
حزب مردم گرا پاپيوليست : اين حزب به عنوان يك حزب دهقاني ، توسط كشاورزان ناحيه غرب ميدوست و جنوب كه از ركود اقتصادي سال 1873 به شدت آسيب ديده بودند ، تاسيس شد .
يكي ار ويژگي هاي اين حزب مخالفت با دو حزب اكثريت دموكرات وجمهوري خواه بود
برخي از برنامه هاي اين حزب عبارت بود از : انتخاب مستقيم سناتور ها ( كه در سال 1913پذيرفته شد) اصلاحات اجتماعي ، تعيين حداكثر هشت ساعت كار در شبانه روز ،ملي شدن راه آهن وديگر تسهيلات زير بنايي اصلاح سيستم مالياتي ، بانكي و پولي . با گذشت زمان و پذيرفته شدن بسياري از خواسته هاي مطرح شده ازسوي اين حزب توسط احزاب اكثريت به ويژه حزب دموكرات ، اين حزب انسجام خود را از دست داد و به فراموشي سپرده شد .
معنا است كه هركس واجد اكثريت آرا شد كرسي مربوط به او تعلق خواهد گرفت .اين سيستم دقيقا به ضرر حزب هاي اقليت طراحي شده است . يك چنين وضعيتي در سيستم انتخابات رياست جمهوري نيز ديده ميشود . سيستم ارا الكترال موجب از ميدان به در شدن ساير نامزد ها مي شود حتي اگر نامزد پيروز تنها با اختلاف چند راي پيروز شده باشد .
علاوه براين عوامل فرهنگي ، تاريخي ، روانشناختي و فقدان نسبي ايدئولوژي در رقابت هاي سياسي مي تواند يكي ديگر از عوامل اين دليل باشد ودر نهايت به عنوان اخرين دليل ، حضور گروه هاي فشار سياسي وتوانايي آنها در نفوذ به درن نظام ناهمگن حزب هاي سياسي ،به منظور جذب متحد و همفكر را مي توان عامل ديگر محدود كننده در افزايش شمار حزبهاي رقيب به شمار آورد .
تفكيك قوا: حكومت ايلت متحده براساس تفكيك قوا و موازنه بنا شده . انديشه جدا سازي حكومت از جان لاك الهام گرفته شده است وبه تدريج و مرور زمان از چنان نيرويي برخوردار شده است كه بسياري ار ويژگي هاي نظام سياسي آمريكا را تحت تاثير قرار داده است . تفكيك قوا به هر يك از سه ركن اساسي شخصيتي جدا بخشيده است به صورتي كه حتي زماني كه رئيس جمهور و كنگره از يك حزب بوده اند ميان آنها بر سر يك موضوع اختلاف به وجود آيد . به زبان ديگر اين انديشه به حدي در ميان ذهن و روح دولت مردان ريشه دوانده است كه بر اشتراك هاي حزبي غلبه مي كند و مانع از ايجاد يكپارچگي مانند احزاب اروپايي و كمونيستي مي شود .
واژه لابي به عنوان يك مفهوم كلي به سازمان هايي و اشخاصي گفته مي شود كه در پي منافع ويژه و يا به عنوان گروه هاي فشار در روند تصميم گيري در قوه مقننه يا در قوه مجريه تاثير گذارند روند پيدايش لابي ها به 150 سال پيش بر مي گردد كه در آن هنگام افراد به طور منظم در راهرو هاي كنگره حضور مي يافتند تا در مورد لايحه هاي مطرح شده و تاثير آن بر زندگي خود به گفتگو بپردازند .
لابي ها براي رسيدن به اهداف خود شيوه هاي را بكار مي برند كه مهم ترين آنها :
ديدار خصوصي با مقامات است و مطرح كردن خواسته هاي خود
مشاركت در تامين منابع مالي طرح ها و لايحه هاي مورد نظر خود
حضور در كميته هاي كنگره و ارائه نظرات خود
بسيج افكار عمومي از طريق ارسال تلگراف ها ، نامه ها و ابزار هاي جديد ارتباطي .
به تدريج و با توسعه فعاليت هاي گرو هاي فشار و لابي ها در سال 1946 با تصويب قانوني ، فعاليت اين سازمان ها ر رسميت بخشيدند . در اين قانون لابي ها ملزم به ثبت سالانه خود در مجلس هاي نمايندگان و كنگره شده اند . همچنين بايستي هر سه ماه يكبار به طور پيوسته گزارشي از كمك ها مالي دريافتي ،نام اعضاء و مراجعه كنندگان ، قانون هاي در خواستي مورد نظر و هزينه هاي خود را به كنگره ارائه نمايند .
در بيشتر ايالت ها ملزم هستند گزارش هاي خود را به صورت آشكار و براي اطلاع عموم منتشر نمايند .
پایان
كه اين تاثير به د و صورت جلوه گر شد كه جامعه آمريكا را به دوگروه تقسيم كرد :
گروه اول معتقد به اين بودند كه انقلاب فرانسه مبارزه اي ميان اسارت و آزادي وحكومت مطلقه ودموكراسي تعبير مي كردند .اين گروه موسس حزب جمهوري خواه دمكرات شدند وبعدا نام حزب را به دموكرات تغيير دادند .
گروه دوم كه اين انقلاب را يك نوع كشمكش ميان هرج مرج ميان خدانشناسي ومذهب ميان فقير وغني مي دانستند كه به حزب فدراليست ها پيوستند كه از آن حزب جمهوري خواه امروزي پديد آمد
دوره هاي احزاب در امريكا به سه دوره كلي تقسيم مي شود :
دوره اول سال هاي 1830-1790
دوره دوم سال هاي1860-1830
دوره سوم سال هاي1860 تا امروز
1830-1790
فدراليست ها كه از سوي ملاكين بزرگ , بازرگانان و خانواده هاي صاحب نام بزرگ در شمال شرقي و حوزه اقيانوس اطلس حمايت مي شدند و هوادار يك دولت مردمي نيرومند بودند.
حزب جمهوري خواه دموكرات كه پايه گذار آن
فدراليست ها اولين و دومين رياست جمهوري را از آن خود كردند ولي به علت تشكيلات محدود در دوره هاي بعدي شكست خوردند و ازبين رفتند .
بعد از آن در يك دوره كوتاه هنگام رياست جمهوري جيمز مونروئه و جان كوئينسي آدامز سيستم تك حزبي در آمريكا حاكم شد تا دهه 1830 كه دوباره سيستم دو حزبي پياده شد.
دوران 1860-1830 :
حزب ويگز از طرف هنري كلي ودانيل وبستر رهبري مي شد به دنبال نزاع برسر برده داري در دهه 1850 دوره دوم رقابت حزبي نيز تمام شد .موضوع برده داري توام احزاب قدرتمند آنروز را از ميان برد در نتيجه حزب هاي اقليت در برهه كوتاهي درآن زمان فعاليت كردند.
دوران 1860 - تا امروز :
مرحله اول 1896-1860
مرحله دوم 1913-1896
مرحله سوم 1932-1913
مرحله چهارم 1933 تا كنون
مرحله 1896-1860 :
1913-1896
1932-1913
1933 - تاامروز
حزب دموكرا ت : اين حزب يكي از دو حزب نيرومند در آمريكا است .
پيشينه اين حزب ريشه در حزب جمهوري خواه دموكرات دارد در اواخر قرن هجدهم .اين حزب به عنوان حزب مخالف فدراليست ها توسط توماس جفرسون و جيمز مديسون تاسيس شد . هوداران خود را جمهوري خوا ه مي ناميدند تا حمايت خود را از انقلاب فرانسه اعلام كنند .و پسوند دموكرات نيز به عنوان مردمي بودن به اين نام افزوده شد . اين حزب خواستار محدوديت قدرت حكومت فدرال به منظور حفظ آزادي فردي بود . با به قدرت رسيدن اندرو جكسون در سال 1828 نام جمهوري خواه از حزب برداشته شد و حزب با نام رسمس دموكرات در صحنه هاي سياسي به فعاليت ادامه داد . هواداران اين حزب از ميان كشاورزان خرده پا وخرده مالكين و طبقه متوسط پايين شهري بودند كه بخاطر آرمان دموكراسي مشاركتي جفرسون جذب اين حزب شده بودند.
درسال 1928 , همزمان با به قدرت رسيدن جكسون و تغير نام حزب به دموكرات حزب جنبش جديدي را پيدا كرد و باعث شد تا پايگاه حزب در ميان مردم افزايش يابد . و دليل ديگر اين بود كه جكسون در يك خانواده فقير جنوب به دنيا آمده بود و اين باعث شده بود كه او به شدت مدافع آزادي هاي فردي باشد و صداي او بازتاب خواسته هاي فقرا در دولت تلقي مي شد . از همان زمان بود كه حزب دموكرات بتدريج در ايالت هاي جنوبي وجنوب غربي نفوذ پيدا كرد و پايگاه اجتماعي وسيعي درميان اهلي جنوب يافت و منافع ان نيز با منافع مالكين كشتزار هاي پنبه وبرده داري گره خورد . در جنگ هاي داخلي آمريكا در سالهاي 1865-1861 هواداران حزب دموكرات از هواداران جمهوري خواه صنعتي وبازرگاني شمال شكست خوردند ودر جنوب برده داري جاي خود را به كشت سهم بندي شده پنبه داد اين گروه كوشش هاي زيادي كردند در دور نگه داشتن جمعيت عظيم سياه پوستان از مشاركت در سياست . و دژ محكمي براي دموكرات شد و سناتور ها ونمايندگاني غير ليبرال را برگزيد . در ايالتهاي ساحل شمال شرقي تغييرات اقتصادي واجتماعي بين سال هاي 1920-1865 حاصل شد و اين امر باعث شد كه چيزي حدود سي ميليون مهاجر به آمريكا بيايد كه هم زمان شد با رشد سريع صنعت وشهر نشيني . حزب دموكرات اين گروه هاي تازه وارد را كه شامل ايرلندي ها لهستاني ها , ايتاليائي ها , كاتوليك ها و يهوديان بودند به خود جذب كرد و توانست پايگاهي را در شمال نيز به دست آورد .اين امر با انتخاب فرانكلين د روزولت در سالهاي ركود بزرگ دهه 1930 تقويت شد .
در اين دوران حزب دموكرات با پيشبرد طرح اصلاحاتي خود به نام <برنامه نوين> به ترميم اقتصاد و كم كردن مشكلات گروه هاي اسيب پذير و كم در آمد پرداخت . اجراي اين برنامه چنان پشتيباني گسترده اي را براي حزب به ارمغان آورد كه حتي در كنگره نيز به حزب برتر تبديل شدند و سي شش سال كنگره را و بيست هشت سال رياست جمهوري را بدست داشتند . در اين دوران ليبراليسم به انديشه مسلط در آمريكا تبديل شد و دموكرات ها توانستند ائتلاف هاي بزرگي را ميان گروه هاي كارگري و قومي ونژادي به وجود آورند و رهبران اتحاديه هاي كارگري را ترغيب كنند تا به نفع آنها رائ دهند . انان نيز متقابلا كمك هايي در امور رفاهي و استخدام و قرار داد ها عرضه كردند. دموكرات ها به عنوان حزب حامي كارگران شناخته شدند.
اما حزب دموكرات همواره يك حزب واحد و يك پارچه نبوده است كه اختلاف هاي بزگي ميان آنها به وجود آمده است مه مي توان به اين اختلاف اشاره كرد كه ميان محفظه كاران و ليبرال هاي شمال شرقي بروز كرده است .
شكاف ميان اين جناح ها در دهه 1960 كه دموكراتهاي شمالي رهبري حكومت فدرال را به عهده داشتند براي انجام اصلاحا تي در زمينه حقوق ردي فشار مي آوردند كه آنها خواهان عدم جدايي سياهان از سفيد پوستان بودند كه اين امر در دوره رياست جمهوري كندي و جانسون مايه اختلاف شديدي ميان دموكرات هاي شمالي و دموكرات هاي واپس گرا و نژاد پرست ايالت هاي جنوبي شد و سفيد پوستان ايالت هاي جنوبي از حمايت حزب دست كشيدند و بسياري از اعضاي كنگره عليه رئيس جمهور رائ دادند. اين كار باعث شد تا شاخه جنوبي حزب جناح كنگره و شاخه شمالي جناب رئيس جمهوري نام بگيرد .در سال هاي پايان دهه 1960 كه همراه بود با سرخوردگي ليبرال هاي شمالي از مداخله نظامي در ويتنام چنان اختلاف آراء شدت گرفت كه حتي اتفاق آراء در مورد سياست خارجي نيز از هم پاشيد و تصميم حزب بر آن شد تا كوشش انجام دهد براي دموكراتيك كردن وگسترش پايگاه مردمي . پس از نزول حزب تا اواسط دهه هفتاد با پيروزي در انتخابات 1976 حزب سعي كرد كه ضمن بازسازي پايگاه مردمي خود را باز يابد .اما بحران گروگانگيري در ايران و ضعف كارتر در مديريت اين بحران حزب دوباره شكست خورد و تا دوازده سال رياست جمهوري را واگذار كرد . با پيروزي بيل كلينتون در انتخابات سال 1992 و اقدامات موفقيت آميز در زمينه مسائل اقتصادي و رفاهي با كمي تسامح مي توان اين برنامه را با برنامه نوين روزولت مقايسه كرد و دهه 1990 را مي توان دهه حزب دموكرات ناميد. حزب دموكرات دست كم از پنج جناح بزرگ تشكيل شده است كه اين جداي از گروه هايي است كه هنگام بروز مشكل سر بر مي آورند .
« مجمع دموكراتيك محافظه كار »
« آمريكايي هاي حامي اقدام دموكراتيك »
« دموكراتيك دهقان - كارگر »
« دموكرات هاي دفاعي »
اخرين جناح پيرامون جسي جكسون چهره فعال سياه پوست به وجود آمد ومي كوشد تا ائتلاف تازه اي را از برخي از اقليت ها شامل سياهان ,اسپانيايي تبارها هواداران حقوق زن ، دانشجويان هواداران صلح وليبرال هاي ساكن در پيرامون شهر ها پديد آورد .
حزب جمهوري خواه :
جدايي روزولت باعث شد تا اين حزب طي دو ده از 1930 و1940 در سراسر آمريكا در اقليت قرار بگيرد. اما با رهبري آيزنهاور اين حزب اصلاحات اجتماعي و اقتصادي را پذيرفت و موفق شد براي دو دوره پي در پي پست رياست جمهوري را به خود اختصاص دهد .
دهه شصت دهه عقب نششيني حزب جمهوري خواه از حزب دموكرات بود ولي دهه هفتاد و هشتاد را بايد دهه هاي جمهوري خواهان ناميد . به ويژه اينكه نيكسون و ريگان به عنوان دو رئيس جمهور از حزب جمهوري خواه موفقيت هاي خوبي را در سياست خارجي آمريكا به ارمغان آوردند .
در اين حزب نيز مانند حزب دموكرات ، جناح هاي متنوعي حضور داشتند . بزگترين شكاف ها در اين حزب ميان جوامع شهر نشين پيشرفته و دانش آموخته و ثروتمند و صنعتي ساكن در ايالت هاي شمال شرقي شهر هاي در حال گسترش مناطق داخلي و كرانه اقيانوس آرام كه جمهوري خواهان " وال استريت " ناميده مي شوند از يك سو ، و جوامع روستايي ساكن شهر هاي كوچك غرب ميانه وايا لت هاي مركزي كه به اصطلاح محافظه كاران " مين استريت " ناميده مي شوند از سوي ديگر ، وجود دارد . تجسم عيني جمهوري خواهان وال استريتي دوايت ايزنهاور و نلسون راكفلر هستند كه اساسا ميانه رو و هوادار جلب رضايت همگان بودند . اين جناح با اجراي برنامه هاي رفاهي موافقت مي كرد ،در مسائل اجتماعي اهل تسامح و در سياست خارجي انترناسيوناليست بود و در درون آمريكا هم سياست اقتصادي " كينز " مابانه و احتياط آميزي را اجرا مي كرد . اين جناح در ميا سالهاي 1940 تا 1956افرادي از جناح خود را به عنوان نامزد رياست جمهوري معرفي كردند و در نتيجه به عنوان جناح رياست جمهوري حزب جمهوري خواه معروف شدند.
جمهوري خواهان مين استريت در فلسفه خود بسيار سنتي تر ازجناح وال استريتي هستند و آنها به باور هاي خود مبني بر عدم مداخله دولت در فعاليت هاي بخش خصوصي به شدت پاي بند هستند و براي دولت تنها نقش كوچكي در مسائل اقتصادي قائل مي باشند ، از نظر اجتماعي به خانواده و شعارهاي پروتستاني اهميت فراوان مي دهند . و در سياست خارجي هودار قاطعيت و برخورد محكم هستند . اين جناح با انتخاب دونالد ريگان در انتخابات 1980 به جناح رياست جمهوري در حزب جمهوري خواه بدل شد .
حزب جمممهوري خواه به ياري تغييرات اقتصادي و اجتماعي ، از جمله رشد حومه هاي شهري و قشر كارمندان ، افزايش امكانات مادي و تحرك عمودي جوامع قديمي ايرلندي و ايتاليائي توانسته است موقعيت خود را به عنوان يك حزب كار آمد ملي تثبيت كند اين حزب توانسته است طي پنجاه سال گذشته از سيزده دوره رياست جمهوري در فاصله سال هاي 2000-1950 در هشت دوره از آن مقام رياست جمهوري را از آن خود كند.
هر يك از حزب هاي جمهوري خواه و دموكرات توانسته اند ، پشتيباني برخي از گروه هاي منطقه اي قومي ، نژادي و طبقاتي را جلب كنند .
مطالعات نشان داده كه دموكرات ها بخش بزرگ آراء كم درآمد ها ، سياه پوستان ، كاتوليك ها، اسپانيائي تبارها ،يهوديان و كارگران فاقد اتحاديه ثابت اهلي جنوب و ساكنان شهر هاي بزرگ را از آن خود كنند از سوي ديگر ، جمهوري خواهان از پشتيباني ثروت مندان و پروتستان هاي ساكن روستا و شهر هاي كوچك ، اهالي غرب ميانه و كرانه اقيانوس آرام بر خوردارند. چنين ناحيه بندي هايي نشان مي دهد كه هر حزب تقريبا نيمي از آمريكا را در اختيار دارد .
حزب هاي اقليت :
. با اين حال حزب هاي اقليت توانسته اند حضور در صحنه سياسي امريكا را حفظ كنند . اگر چه حزب هاي اقيت تا كنون در هيچ انتخابات رياست جمهوري موفق به كسب اكثريت آرا نشده اند يا اينكه به صورت يك نيروي منسجم در كنگره ظاهر شوند اما در سطح ايالتي به موفقيت هايي دست پيدا كرده اند . برخي از اين احزاب سال ها در صحنه رقابت هاي حزبي باقي مانده اند و برخي ديگر نيز بعد از مدتي از بين رفته اند . به طور كلي مي شود حزب هاي اقليت را به چهار دسته كلي تقسيم كرد .
« حزب هاي جامع و پايدار »
« حزب هاي نا مزد گرا »
« حزب هاي يك موضوعي »
« حزب هاي ائتلافي »
حزب هاي جامع و پايدار :
حزب هاي نامزد گرا :
. اين حزب ها با نامزد كردن افرادي كه داراي ويژگي اه شخصي ، اجتماعي ،سياسي ، و يا اقتصادي منحصر به فرد هستند ، سعي مي كنند نظرها را به سوي خود جلب كنند . حزب پيشرو كه در انتخابات 1912 از حزب جمهوري خواه پديد آمد يك حزب نامزد محور بود . كه موسس اين حزب يكي از محبوب ترين رئيس جمهور هاي حب جمهوري خواه تئودور روزولت بود . يكي ديگر از حزب هاي نامزد محور حزب " اصلاح گراي نوين " بود كه در دهه 1990 پديد امد و به رهبري " راس پروت " كه نامزد رياست جهوري در سال 1992 بود . پروت يك بازرگان ثروتمند خود ساخته بود كه 60 ميليون دلار هزينه حزب را تامين كرد و بدين ترتيب يك نامزد يك حزب با محوريت خود تاسيس كرد . و اين حزب هم كاملا قائم به شخص پروت است . و احتمالا عمر چنداني هم نخواهد داشت .
حزب هاي يك موضوعي :
يكي از عوامل نزديكي بيش از حد آراء نامزد هاي حزب دموكرات و حرب جمهوري خواه در سال 2000 حضور رالف نيدر و جلب نزديك به سه ميليون رائ به سوي خود بود .
حزب هاي ائتلافي :
مشخصه حزب هاي ائتلافي ارائه فعاليت هايي بانام تاييد متصلب مي باشد كه به نامزد ها اين امكان را ميدهد كه در ليست بيش از يك حزب قرارگيرند . براي نمونه ويليام جنينگزبريان در انتخابات رياست جمهوري سال 1896 از سوي دو حزب دموكرات و پاپيولست به عنوان نامزد مشترك معرفي شد . حزبهاي اقليت نقشي همانند همتاي اكثريت خود دارند .
علاوه بر اينها ، حزب هاي اقليت ، چهار نقش مهم در ساختار سياسي آمريكا دارند كه بسيار مهم است :
1- ين حزب ها موضوع ها و مسائلي را كه از ديد حزب هاي اكثريت ناديده گرفته مي شوند را بيان مي كنند .
2- مردم ناراضي از طريق اين حزب ها نارضايتي خود را از عملكرد حزب هاي اكثريت بيان مي كنند.
3- اين حزب ها از انتقال يك دوره حزبي به دوره ديگر كمك ميكنند.
4- اين حزب ها در برخي از زمان ها نوآوري هايي از خود نشان مي دهند ، براي مثال پيش از آغاز جنگ داخلي حزب هاي " خاك آزاد " و " آزادي " مواضع مهمي را در برابر موضع برده داري اتخاذ كردند . در دهه 1990 ، حزب اصلاح گراي نوين راس پروت به عنوان يك حزب اقليت تمام رائ دهندگان را به ارتباط مستقيم سياسي مطرح كرد .
مهمترين حزب هاي اقليت در تاريخ آمريكا :
حزب هاي كشاورزان ، كارگران : حزب هاي مستقل و گوناگوني كه در فاصله سال هاي 1900- 1870 فعاليت مي كردند اغلب اين عنوان را براي خود انتخاب مي كردند مهمترين اين حزب ها در سطح ملي حزب پشت سبز و حزب مردم گرا يا پاپيوليست بود . اين حزب ها اكثرا اصلاح طلب بوده و خواستار مداخله دولت در امور اقتصادي به نفع طبقات پائين جامعه بودند . بسياري از خواسته هاي آنان بعدها توسط احزاب اكثريت پذيرفته و به صورت قانون در آمد .
حزب پيشرو اين حزب توسط يكي از نيرومند ترين روساي جمهور آمريكا در اوايل قرن بيستم تئودور روزولت با انشعاب از حزب جمهوري خواه پديد آمد . حزب پيشرو در سه انتخابات رياست جمهوري در سال هاي 1912، 1924، 1948 بامعرفي نامزد به رقابت با ساير حزب ها پرداخت اما هيچگاه نتوانست موفقيتي بدست آورد.
حزب مردم گرا پاپيوليست : اين حزب به عنوان يك حزب دهقاني ، توسط كشاورزان ناحيه غرب ميدوست و جنوب كه از ركود اقتصادي سال 1873 به شدت آسيب ديده بودند ، تاسيس شد .
يكي ار ويژگي هاي اين حزب مخالفت با دو حزب اكثريت دموكرات وجمهوري خواه بود
برخي از برنامه هاي اين حزب عبارت بود از : انتخاب مستقيم سناتور ها ( كه در سال 1913پذيرفته شد) اصلاحات اجتماعي ، تعيين حداكثر هشت ساعت كار در شبانه روز ،ملي شدن راه آهن وديگر تسهيلات زير بنايي اصلاح سيستم مالياتي ، بانكي و پولي . با گذشت زمان و پذيرفته شدن بسياري از خواسته هاي مطرح شده ازسوي اين حزب توسط احزاب اكثريت به ويژه حزب دموكرات ، اين حزب انسجام خود را از دست داد و به فراموشي سپرده شد .
علت دو حزبي بودن رقابت هاي حزبي در آمريكا :
معنا است كه هركس واجد اكثريت آرا شد كرسي مربوط به او تعلق خواهد گرفت .اين سيستم دقيقا به ضرر حزب هاي اقليت طراحي شده است . يك چنين وضعيتي در سيستم انتخابات رياست جمهوري نيز ديده ميشود . سيستم ارا الكترال موجب از ميدان به در شدن ساير نامزد ها مي شود حتي اگر نامزد پيروز تنها با اختلاف چند راي پيروز شده باشد .
علاوه براين عوامل فرهنگي ، تاريخي ، روانشناختي و فقدان نسبي ايدئولوژي در رقابت هاي سياسي مي تواند يكي ديگر از عوامل اين دليل باشد ودر نهايت به عنوان اخرين دليل ، حضور گروه هاي فشار سياسي وتوانايي آنها در نفوذ به درن نظام ناهمگن حزب هاي سياسي ،به منظور جذب متحد و همفكر را مي توان عامل ديگر محدود كننده در افزايش شمار حزبهاي رقيب به شمار آورد .
ضعف سيستم حزبي دز آمريكا :
تفكيك قوا: حكومت ايلت متحده براساس تفكيك قوا و موازنه بنا شده . انديشه جدا سازي حكومت از جان لاك الهام گرفته شده است وبه تدريج و مرور زمان از چنان نيرويي برخوردار شده است كه بسياري ار ويژگي هاي نظام سياسي آمريكا را تحت تاثير قرار داده است . تفكيك قوا به هر يك از سه ركن اساسي شخصيتي جدا بخشيده است به صورتي كه حتي زماني كه رئيس جمهور و كنگره از يك حزب بوده اند ميان آنها بر سر يك موضوع اختلاف به وجود آيد . به زبان ديگر اين انديشه به حدي در ميان ذهن و روح دولت مردان ريشه دوانده است كه بر اشتراك هاي حزبي غلبه مي كند و مانع از ايجاد يكپارچگي مانند احزاب اروپايي و كمونيستي مي شود .
سيستم حكومتي مبتني بر عدم تمركز (فدرال ) :
فرد گرايانه بودن سيستم حزبي در آمريكا :
گروه هاي فشار و لابي ها :
واژه لابي به عنوان يك مفهوم كلي به سازمان هايي و اشخاصي گفته مي شود كه در پي منافع ويژه و يا به عنوان گروه هاي فشار در روند تصميم گيري در قوه مقننه يا در قوه مجريه تاثير گذارند روند پيدايش لابي ها به 150 سال پيش بر مي گردد كه در آن هنگام افراد به طور منظم در راهرو هاي كنگره حضور مي يافتند تا در مورد لايحه هاي مطرح شده و تاثير آن بر زندگي خود به گفتگو بپردازند .
لابي ها براي رسيدن به اهداف خود شيوه هاي را بكار مي برند كه مهم ترين آنها :
ديدار خصوصي با مقامات است و مطرح كردن خواسته هاي خود
مشاركت در تامين منابع مالي طرح ها و لايحه هاي مورد نظر خود
حضور در كميته هاي كنگره و ارائه نظرات خود
بسيج افكار عمومي از طريق ارسال تلگراف ها ، نامه ها و ابزار هاي جديد ارتباطي .
به تدريج و با توسعه فعاليت هاي گرو هاي فشار و لابي ها در سال 1946 با تصويب قانوني ، فعاليت اين سازمان ها ر رسميت بخشيدند . در اين قانون لابي ها ملزم به ثبت سالانه خود در مجلس هاي نمايندگان و كنگره شده اند . همچنين بايستي هر سه ماه يكبار به طور پيوسته گزارشي از كمك ها مالي دريافتي ،نام اعضاء و مراجعه كنندگان ، قانون هاي در خواستي مورد نظر و هزينه هاي خود را به كنگره ارائه نمايند .
در بيشتر ايالت ها ملزم هستند گزارش هاي خود را به صورت آشكار و براي اطلاع عموم منتشر نمايند .
پایان
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}